آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

دخمل زیبای من و بابایی

9ماهگی...

تابستان داره تموم میشه و پاییز میاد،فصل تو، فصلی که فرشته کوچولوی من پا به این دنیا گذاشتو بهترین هدیه از جانب خداوند برای منو بابایی شد. الان 9 ماه از اون روز قشنگ میگذره و منو بابایی هر ماه روز تولدتو جشن میگیریمو خدارو به خاطر وجود قشنگ فرشته کوچولومون شکر میکنیم.  پرنسس من این ماه هم ماهگرد تولدتو خونه مامانی گرفتیم البته شما زیاد حالو حوصله نداشتی حتا نزاشتی لباستو عوض کنم.      9 ماهگیت مبارک زندگیه من...        اینجا هم وروجک من از فرصت استفاده کردو........   این هم نمونه ای از آثار جرم... ...
30 شهريور 1392

شمال...

دختر قشنگم هفته پیش بابا جونو مامان جون میخواستن برن شمال به خونه سر بزنن،دوست بابا جونی هم با خانوادشون داشتن باهاشون میرفتن که ما هم تصمیم گرفتیم باهاشون بریم و شما هم حسابی شادو خوشحال که رفتیم دد. این دومین بار بود که شمال میرفتی اخه عید لحظه سال تحویل هم شما شمال بودیو اون موقع خیلی کوچولو بودی. دختر قشنگم حسابی خوش سفری و ما هر جا واسه گردش میرفتیم شما هم حسابی ازین موضوع خشنود بودیو حسابی خوش اخلاقو خوش رو،منو بابایی به داشتن شما افتخار میکنیم . فقط بعضی موقعا  که خسته میشدی دیگه هیچی جلو دارت نبودو زمینو زمانو به هم میدوختی.   فرشته ی قشنگ من لب دریا..         &nb...
21 شهريور 1392

ملوسکم آرنیکا.....

دختر قشنگم هر روز داری شیرینتر،ملوستر، خواستنی تر والبته شیطونتر میشی.   بلاچه من تو هشت ماهو یک روزگیت چهار دستو پا رفتنو یاد گرفتیو دوست داری به همه جاهایی که تا الان نرفتیو دوست داشتی بری سرک بکشی  منم همش باید پشت سرت بیام که یه وقت جاهای خطرناک نری اخه همینجوری سرتو میندازی پایینو به سرعت باد میری..     الانم چند روزیه همه چیو میگیریو رو پات وایمیسی و منو بابایی از عشق اینکه دخترکمون روز به روز بزرگترو خانومتر میشه لبریز میشیمو هر لحظه همراه با بزرگ شدنت خدارو به خاطر وجودت شکر میکنیم...     منو بابایی هر جای خونه میریم شما هم پشت سر ما میایو با صدای تالاپ تالاپ دستات قند تو دلمون اب ...
6 شهريور 1392
1